نامگذاری
نام این رشته از واژههای یونانی توپو (τόπος) بهمعنی مکان و (Logos) بهمعنای شناخت گرفته شدهاست. بنابراین، توپولوژی یعنی مکانشناسی.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای توپولوژی واژهای معادل پیشنهاد نکرده و همان توپولوژی را در نظر گرفته است.
تاریخچه
این مبحث نخستینبار توسط آنری پوانکاره (۱۹۱۲-۱۸۵۴) و در مقالهای با نام «آنالیز مکان» بهصورت مجموعهای از روشها و مسایل، دستهبندی شد. این مبحث در ادامه پیشرفتهایی بنیادین داشت و در شکل دادن به ریاضیات قرن بیستم و امروز، نقشی اساسی بازی کرد.
در صحبت از توپولوژی معمولاً اشیایی مانند نوار موبیوس، بطری کلاین، گرهها و حلقهها نخستین چیزهایی هستند که به ذهن میآیند. اما برخی با عبارتی طنزآمیز توپولوژیستها را توصیف میکنند؛ آنها میگویند توپولوژیست کسی است که فرقی میان فنجان قهوه و پیراشکی نمیبیند!
تغییرشکل پیوسته (
هموتوپی) یک فنجان قهوه به یک
چنبره و برعکس.
در دهه ۱۶۷۰ میلادی، گتفرید ویلهلم لایبنیتس (۱۷۱۶-۱۶۴۶)، در نامهای به کریستین هویگنس (۱۶۲۹-۱۶۹۵)، به تشریح مفهومی پرداخت که بعدها به مهمترین هدف در مطالعهٔ توپولوژی تبدیل شد:
« |
من معتقدم ما به یک آنالیز دیگری هم نیاز داریم که کاملاً هندسی یا خطی باشد، بهگونهای که با مکان مستقیماً همان رفتاری را داشته باشد که جبر با مفهوم بزرگی دارد. |
» |
لایبنیتس رویای حساب دیفرانسیل و انتگرال اشکالی را در سر میپروراند که در آن فرد میتواند بهسادگی اعداد و اشکال را با هم ترکیب کند، مانند چندجملهایها، روی آنها عمل انجام دهد و به نتایج جدید و متقن هندسی دست پیدا کند. این دانش مکان، همان است که پوانکاره آن را «آنالیز مکان» نامید. ما نمیدانیم که لایبنیتس دقیقاً چه در سر داشت؛ اما این لئونارد اویلر (۱۷۰۱-۱۷۸۳) بود که نخستین مشارکتها را در این شاخهٔ جوان--که وی آن را هندسهٔ مکان مینامید--از خود ارائه داد. راهحل او برای مسئلهٔ پلهای کنیگسبرگ و فرمول مشهور اویلر، یعنی
(که در آن
تعداد رأس،
تعداد یال و
تعداد وجوه چندوجهی است)، نتایجی بودند که به موقعیتهای نسبی اشکال هندسی--و نه بزرگی آنها-- بستگی داشتند.
در سدهٔ نوزدهم، کارل فردریک گاوس (۱۷۷۷-۱۸۵۵)، هنگامی که گرهها و حلقهها را بهعنوان تعمیمی از مدارهای سیارات مطالعه میکرد، به هندسهٔ مکان علاقهمند شد. او با نامگذاری اشکال گرهها و حلقهها، یک دستگاه مقدماتی بهوجود آورد که با روش ترکیبیاتی، گرههای معینی را از یکدیگر مجزا میساخت. برنهارد ریمان (۱۸۲۶-۱۸۶۶) نیز از روشهای دانش نوپای آنالیز مکان، بهعنوان ابزاری بنیادین برای مطالعهٔ توابع مختلط بهره گرفت.
در طی سدهٔ نوزدهم، آنالیز بهعنوان دانشی ژرف و در عین حال ظریف پیشرفت پیدا کرد. با آغاز از کارهای ژرژ کانتور (۱۸۴۵-۱۹۱۸)، ایدههایی از جمله پیوستگی توابع و همگرایی دنبالهها، بهگونهای فزاینده و در موقعیتهای کلی بررسی میشدند تا این که در سدهٔ بیستم، و در سال ۱۹۱۴، فلیکس هاوسدورف (۱۸۶۹-۱۹۴۲) ایدهٔ کلی فضای توپولوژیکی را مطرح کرد.
مفهوم بنیادین در توپولوژی، اندیشهٔ پیوستگی است و این مفهوم برای نگاشتهای میان دو مجموعه که مجهز به مفهومی از «نزدیک بودن» باشند تعریف میشود (یعنی همان فضاهای توپولوژیکی) و البته این نزدیک بودن، تحت نگاشتهای پیوسته حفظ میشود. توپولوژی نوعی هندسهاست که در آن خواص مهم یک شکل، آنهایی درنظر گرفته میشوند که تحت حرکتهای پیوسته (همئومورفیسمها) حفظ گردند. در این دیدگاه، توپولوژی بهصورت هندسهٔ صفحاتی لاستیکگونه تعریف میشود.
:: موضوعات مرتبط:
ریاضی،
آموزش،
،
.:: ادامه ی مطلب ::.